شکست سنگینی که زوج روستایی را کارآفرین نمونه کرد
زن و شوهر روستاِیی، خواستن توانستن است» را با عمل معنا کردهاند. آنان با سرمایهای اندک در خانه روستاییشان کار پرورش مرغ را شروع کردند و اکنون به عنوان کارآفرینان نمونه استان در تولید مرغ ارگانیک شناخته شدهاند.
همت» و پشتکار» برای موفقیت در هر کاری لازم و ضروری است؛ این دو عنصر آنقدر کارساز است که با آن میتوانیم از عهده دشوارترین مشکلات برآییم و از نقطه صفر تا بینهایت مسیر حرکت کنیم. این عبارت که با دستان خالی میتوان به موفقیت دست یافت» حاصل تخیل نیست بلکه عین واقعیت است. چون هستند انسانهایی که با عزمی راسخ و پشتکاری فولادین پلههای موفقیت را یک به یک پشت سر گذاشته و از جام شیرین موفقیت نوشیدهاند. درست مثل عفت رجبی» و حسن رستگار» زن و شوهر روستای گوشت کول» شهر املش» که خواستن توانستن است» را با عمل معنا کردهاند. این دونفر با سرمایهای اندک در خانه روستاییشان کار پرورش مرغ را شروع کردند و اکنون به عنوان کارآفرینان نمونه استان در تولید مرغ ارگانیک شناخته شدهاند. البته این، همه ماجرای فعالیت این زن و شوهر گیلانی نیست؛ آنها پشت به پشت هم، فعالیت اقتصادیشان را در کشت چای گسترش دادهاند و رستوران محلی عفت بانو هم طرفداران بسیاری دارد. این زن و شوهر کارآفرین، با همین راهکارهای ساده و چاشنی همت، برای بیش از بیست نفر در روستای کوچکشان اشتغالزایی کردهاند. اکنون حسن و عفت بعد از گذشتن از فراز و نشیبهای زیاد برای تحقق آرزوهایشان و اشتغالزایی بیشتر اهالی روستا تلاش میکنند.
خانهای نزدیک قله
تا چشم کار میکند، سرسبزی است. شالیکاران مشغول آبیاری مزارع برنج هستند. کمربندی املش را که به طرف شهر رانکوه میرویم، پس از عبور از پیچ و خم جاده آسفالته باریکی که از سینه کوه میگذرد به روستای گوشت کول میرسیم. باغهای چای روی سینه کوه، نشان از تنها راه معاش مردم روستا دارد. حدود نیم ساعت مسیر پرپیچ و خم جاده را با ماشین طی میکنیم؛ جایی در نزدیکی قله، خانه عفت خانم و حسن آقاست.
زیر صفر مطلق بودیم
عفت خانم در حال بسته بندی بستههای
چای است؛ برگ های چایی که صبح چیده تا به کارخانه ببرد. با گرمی به استقبال ما میآید.
میگوید برای تحویل چای به کارخانه با او همراه شویم و از آنجا به مرغداری برویم.
بدون اینکه کمکی بخواهد تمام چایها را روی جیپ قدیمی بار میزند، سوارش میشود و
به طرف کارخانه حرکت میکند. بعد از تحویل چای به کارخانه به طرف مرغداری حرکت میکنیم؛
مسیری که به گفته عفت خانم فقط با جیپ میتوان به آنجا رفت. عفت خانم در طول مسیر
برایمان از سختیهای کار صحبت میکند: زمانی که با حسن آقا ازدواج کردم چیزی
نداشتیم. در یک خانه گلی روستایی زندگی میکردیم و جز از باغ چای، درآمد دیگری
نداشتیم. درآمدش آنقدر نبود که بتواند مخارج زندگیمان را تأمین کند. روزگار سختی
بود. مرتب درباره کارهایی که میتوانستیم انجام دهیم تا وضعیت زندگیمان را تغییر
کند صحبت میکردیم.
همه کارها سرمایه زیاد میخواست که ما
نداشتیم. یکروز غرق در همین فکرها، درحیاط نشسته بودم که یک دفعه ایده پرورش مرغ
به سرم زد. با حسن آقا مطرح کردم. او هم موافقت کرد. تمام پولهایی را که داشتیم
جمع کردیم و 45جوجه گوشتی خریدیم. این جوجهها باید 45 روز نگهداری شود تا بتوان
آنها را به فروش رساند. شبانه روز مشغول رسیدگی به آنها بودیم. مرتب جایشان را
تمیز میکردیم. چون نمیتوانستیم خسارت بدهیم و داروهایشان را تهیه کنیم. از طرف دیگر
با تمام داراییمان وارد کار شده بودیم و اگر اتفاقی میافتاد چیزی برای زندگی
نداشتیم. البته این موضوع، نتایج تجربی زیادی برایمان داشت.
خلاصه بعد از 45 روز بدون تلفات مرغها
آماده عرضه شدند. وقتی به همسایهها و دوستان سپردم در عرض یک روز تمام مرغ ها را
فروختیم. پول ها را که میشمردیم اصلا باورم نمیشد. دوباره جوجه خریدیم و کار را
طبق همان روش قبلی از سر گرفتیم و دوباره فروشمان موفقیت آمیز بود. تعداد جوجه ها
را زیاد کردیم تا جایی که در حیاط خانه 500 جوجه را پرورش میدادیم.» عفت خانم با
هیجان و لذت از دستاوردهایشان تعریف میکند و تجربه ای را که در تولید مرغهای
ارگانیک بهدست آوردهاست بازگو میکند: آن دقت عمل در کار نگهداری جوجه ها باعث
شد که متوجه شویم نگهداری جوجه تنها با نظافت، بدون تلفات خواهد بود. این روش را
تا امروز حدود 8سال است ادامه دادهایم.»
کار سخت است ولی باید انجام داد
عفت خانم صحبتهایش را قطع و سر یک بیراهه خاکی با سراشیبی بسیار تند توقف میکند و با دست، محل مرغداری را نشان میدهد. کاملا مصمم ،دنده کمکی جیپ را جا میزند و فرمان را به طرف مسیر میگرداند. تکانهای شدید و حالت نزدیک به عمود جیپ، نفس را در سینههایمان حبس کرده است. ولی عفت خانم بدون هیچ تغییری در چهرهاش به راه ادامه میدهد. به پیچ قائمه که میرسیم عفت خانم میگوید: چندبار همینجا چپ کردهام که با کمک اهالی نجات پیدا کردم.» وقتی به مرغداری میرسیم متوجه میشویم، زیبایی مسیری را که سپری کردهایم، از ترس واژگونی خودرو ندیدهایم. وقتی عفت خانم چهره حیرتزده ما را میبیند لبخندی میزند و میگوید: اینکه چیزی نیست؛ هفتهای یکبار و شاید هم بیشتر با یک تن بار از جاده بالا میآیم و پایین میروم. من به انجام کارهای سخت عادت دارم. هر روز از ساعت 6صبح تا 12شب بدون استراحت کار میکنم. هر صبح باید به مرغداری بیایم و بعد از تمیز کردن، مرغهایی را که باید به بازار بفرستیم حاضر میکنم. بعد به زمین چای میروم و به کارهای آنجا رسیدگی میکنم. نزدیک ظهر به مغازه میروم تا مشتریها را راه بیندازم. دوباره سریع خودم را به مرغداری میرسانم. کل مرغداری را تمیز میکنم و غذا و آب جوجهها را میدهم و تا شب اینجا هستم. به خانه که میرسم، تازه کارهای آنجا را هم انجام میدهم. این خلاصهای از کارهای یک روز من است. زندگی به من این درس را داده که برای دستیابی به موفقیت باید سخت کار کرد و حاصلش را هم دیدهام.»
طعم تلخ ورشکستی و تجربه
حسن آقا هم در مرغداری به شدت مشغول کار است؛ مردی خونگرم که وقتی احوالپرسی میکند گویی سالیان سال از آشنایی ما میگذرد. او که تجربههای زیادی در این چند سال به دست آورده درباره کارآفرینی در روستاها میگوید: هر کسی میگوید در روستاها کار نیست سخت در اشتباه است. من بچه روستا هستم و تمام سختیهایی را که در روستا وجود دارد درک میکنم. اما کار و ایجاد شغل در روستا تنها با پشتکار امکانپذیر است. اگر قرار باشد همهچیز خیلی آسان به دست آید لازم نبود کاری انجام شود و آن وقت شکستی هم نبود که از آن تجربه بگیریم. سال 1392 کارمان را توسعه دادیم و دقیقا همان سال، ضرر بسیار سنگینی را متحمل شدیم. ماجرا از این قرار بود که زمستان تولیدمان را به 5هزار جوجه رساندیم و بلافاصله برف سنگینی بارید. آن زمان به دلیل تازه بودن کارمان و بدهیهایی که داشتیم دانه در سوله نداشتیم و از طرفی سیستم گرمایش ما نفتی بود و مجبور شدیم کل جوجهها را در یک سالن بگذاریم. برف آنقدر سنگین بود که با چهارپایان برای مرغداری دانه میآوردیم. اینطور شد که نتوانستیم به موقع به جوجهها رسیدگی کنیم و حدود 50میلیون تومان بدهی بار آوردیم که کل آن اعتبار بود. یعنی هیچ پولی در میان نبود و ما فقط براساس اعتبار جوجهها، دانه و سوله را برپا کرده بودیم. اوضاع سخت بود. همه چیز را از دست داده بودیم. همسرم به شدت ناامید شدهبود و نمیدانستیم چه کار باید انجام دهیم. به همسرم گفتم دوباره شروع میکنیم و دوباره شروع کردیم. خیلی سخت شروع کردیم ولی پشت به پشت هم کار کردیم. تا اینکه بالاخره موفق شدیم و همان سال به عنوان کارآفرین نمونه معرفی شدیم و طی یک سال تمام بدهی مان را پرداخت کردیم.» عفت خانم که از شنیدن آن تجربه تلخ حالش دگرگون میشود، در ادامه صحبتهای حسن آقا میافزاید: تا مدتها از این اتفاق دوست نداشتم پایم را در مرغداری بگذارم. چون شکست خیلی بدی بود. اما این بار انگیزههایی که همسرم به من میداد بهانه کار را ایجاد میکرد.» حسن آقا میگوید: همه روستاییها می توانند با 2میلیون تومان کار تولید مرغ را در خانههایشان راه اندازی کنند. من و همسرم به خیلیها کمک کردیم که این کار را انجام دهند و در روستاهای اطراف هر کسی کمک بخواهد راهنماییاش میکنیم.» این زن و شوهر کارآفرین برای 20نفر در روستایشان در مرغداری به طور مستقیم و غیرمستقیم کارآفرینی کردهاند.
آرزویی در پیج و خم جاده
عفت خانم از ایده راهاندازی رستوران محلی بعد از موفقیت در مرغداری هم میگوید؛ رستوران محلی که با نام عفت بانو» طرفداران بسیاری دارد و پاتوقی است برای گردشگران: یکی از نکاتی که همیشه مدنظر داشتم ارائه خدمات به مسافرانی است که به منطقه ما میآیند. سالیانه بیش از 20میلیون نفر گردشگر به استان گیلان میآید که شهر املش سهم قابل توجهی در آن دارد. این یک ظرفیت برای یک کار با سبک محلی است. ابتدا به همسایهها سپرده بودم به مسافرانی که در خانه های محلیشان ساکن میشوند بگویند من غذای محلی درست میکنم. همین، بهانه ای برای سفارشات مکرر غذاهای خانگی محلی شد. آنقدر کار خوب پیش رفت که یک مغازه گرفتم و کارم را گسترش دادم. اکنون چند نفر در رستورانم مشغول کار هستند و تصمیم دارم کارم را گسترش دهم.»
حسن آقا و عفت خانم حتی یک لحظه هم وقت خالی ندارند؛ آنان به دنبال آرزویشان هستند که اشتغاایی برای کل اهالی روستایشان است. آنان تلاش میکنند و به خاطر همین تلاش و همتشان تاکنون درصد قابل توجهی را به ثمر رساندهاند؛ اما تا رسیدن به جایی که هدف نهاییشان است راه پرپیچ و خم و البته سبزی در پی دارند.
کار ,عفت ,یک ,مرغداری ,خانم ,هم ,عفت خانم ,را که ,حسن آقا ,که با ,را به ,ارگانیک شناخته شدهاند ,کارآفرینان نمونه استان ,عنوان کارآفرینان نمونه
درباره این سایت