کوشا92



کارآفرینی در یکی از دورافتاده‌ترین روستاهای ایران سفره‌های اهالی را پربرکت کرده‌است صادرات هنر روستایی از نقطه صفر مرزی!
می‌توان در روستایی دورافتاده در منطقه صفر مرزی یک کارگاه تولیدی پررونق راه انداخت؟ می‌توان این کارگاه را توسعه داد و افراد زیادی استخدام کرد؟ می‌توان تولیدات این کارگاه را به کشورهای دیگر صادر کرد؟ جواب همه این سؤال‌ها بله است.

پدر ۳ فرزند است و اهل توتلی»؛ روستایی ترکمن نشین در منتهی‌الیه شمال شرقی ایران، نزدیک مرز. روستایی سردسیر و کوهستانی با طبیعتی زیبا و مردمی آرام. محمد یزدانی» ۳۹ ساله، این‌جا کارآفرینی نامدار است؛ خودش را در روستاهای اطراف هم می‌شناسند و محصولات کارگاهش را در کشورهای همسایه هم. کارگاهی دارد با ۵۰ چرخ‌خیاطی صنعتی که هرروز می‌چرخند و چرخ زندگی خیلی‌ها را می‌چرخانند. کارگاهی که از سال ۹۲ راه انداخته و به یمن ظرافت هنر دستان دختران و بانوان روستایی مدام توسعه و رونق یافته و هنوز هم برنامه‌ای دارد برای توسعه بیشتر.

کار با ۶ نفر شروع شد

چطور به ذهن کسی می‌رسد که در روستایی مرزی کارگاه تولیدی راه بیندازد؟ یزدانی این‌طور می‌گوید: قبلاً پیمانکار شرکت گاز بودم. از کارگری شروع کردم و بعدها پیمانکار شدم. به شهرها و روستاهای دور و نزدیک می‌رفتیم و از خانواده‌مان دور بودیم. این موضوع خیلی آزارم می‌داد. یک روز گفتم باید کاری در روستایمان راه بیندازم که هم خودم اینجا بمانم هم دیگران شغلی داشته باشند. در روستای ما تنها شغلی که برای دختران وجود دارد، قالیبافی است؛ آن‌هم زحمت زیاد و درآمد کم دارد. خواهران خودم قالی‌بافی می‌کردند و می‌دانم چه سختی‌هایی دارد. در روستایمان مشکلات معیشتی نیز وجود دارد و برخی دختران مجبورند ترک تحصیل کنند و قالی ببافند. وقتی پیمانکار شرکت گاز بودم دوست و همکاری داشتم که در یک تولیدی کارکرده بود. او پیشنهاد داد تولیدی پوشاک راه بیندازم. به نظرم رسید ایده خوبی است. با سرمایه اندکی که داشتم ۶ چرخ‌خیاطی صنعتی خریدم و در زیرزمین منزلمان یک کارگاه کوچک آماده کردم. بعد رفتم مشهد و با یک تولیدکننده پوشاک صحبت کردم که کار سری‌دوزی لباس‌های بچگانه را به ما بسپارد. ۶ نفر از دختران و بانوان روستا که همگی اقوام نزدیک خودم هستند و کمی هم خیاطی بلد بودند در این کارگاه مشغول شدند. خدا به کارمان برکت داد و پس از یک سال دوزنده ها به ۲۰ نفر رسیدند. دیگر در کارگاه کوچکمان جای کافی نداشتیم. برای همین پیگیر ساخت یک کارگاه بزرگ در روستا شدم. یک زمین خالی داشتم که ارث پدری بود و در همان یک کارگاه ساختم که به‌مرور توسعه یافت. بعد از ۲ سال سری‌دوزی برای آن تولیدی در مشهد، کار را یاد گرفتیم و برای خودمان مستقل شدیم. حالا در کارگاهی ۵۰۰ مترمربعی همه نوع پوشاک بچگانه دخترانه و پسرانه تولید می‌کنیم. ۵۰ نفر دوزنده داریم و ۱۰ کارگر برای خدمات مختلف ازجمله بسته‌بندی.» اغلب کارگران این کارگاه جوانان و اهالی روستای توتلی هستند اما دوزنده هایی از روستاهای اطراف ازجمله باغلق، مزارلق، بک پولاد، گز، توتلی علیا و توتلی سفلا هم دارند که همگی با خودرو سرویس کارگاه می‌آیند و می‌روند.

۲۰ چرخ‌خیاطی در خانه ها

کار در این تولیدی فقط به محیط کارگاه محدود نمی‌شود؛ ۲۰ چرخ‌خیاطی صنعتی هم در خانه می‌دوزند این کالای بابرکت را، که مشتری دارد در ایران و عراق و ترکمنستان و افغانستان. ۴۰ دوزنده نیز در ۳ کارگاه کوچک‌تر در روستاهای غلامان، یکه سعود و حسن‌آباد برایشان سری‌دوزی انجام می‌دهند. کارشان در حال گسترش است و یزدانی» برنامه‌ای دارد برای ۲ طبقه کردن کارگاه. برای تولیداتشان یک برند هم دارند؛ نامی ترکمنی برگزیده‌اند. تولیداتشان را به عمده‌فروشانی و بنکدارانی در مشهد می‌فروشند و حدود یک‌سوم آن صادر می‌شود. خودش درباره میزان تولید می‌گوید: هرماه حدود ۳۰ هزار دست لباس کودک می‌دوختیم. ولی چند ماه است به دلیل مشکلات اقتصادی و شرایط بازار، تولیدمان به حدود ۱۵ هزار دست رسیده است. با توسعه کارگاه می‌توانیم تا حدود ۲۰۰ دوزنده استخدام کنیم. البته آن موقع شاید دوزنده کم بیاید چون نیروی کار در روستاها کمی کمیاب است. برای آن‌هم خدا بزرگ است و یک فکری می‌کنیم 

تکمیل چرخه تولید

سرمای هوا، ناهمواری مسیرهای روستایی و یخبندان‌های زمستانی، حمل‌ونقل تولیدات و مواد اولیه به کارگاه روستای توتلی را دشوار می‌کند. در روزهای یخبندان تردد دوزنده‌ها و کارگران‌ هم سخت یا ناممکن می‌شود. ولی خبر خوب اینکه قرار است دستگاه‌هایی برای گلدوزی و چاپ روی پارچه به کارگاه بیاید و چرخه تولید همین‌جا تکمیل شود. در حال حاضر چاپ روی پارچه و گلدوزی به کارگاه‌هایی در مشهد سفارش داده می‌شود.

کار را زود یاد می‌گیرند

افسانه خسروی» از ۵ سال پیش در این کارگاه دوزنده است؛ جزو ۶ نفر اولی است که کار را شروع کردند. از کارش راضی است و از درآمدش هم. با پولی که پس‌انداز کرده یک چرخ گلدوزی خریده که همیشه رؤیایش را داشته و حالا در خانه برای تفریح و از روی علاقه گلدوزی هم می‌کند. درباره کارش می‌گوید: اینجا محیط کار نه است و راحتیم. همه دوزنده‌های اینجا قبلاً بیکار بوده‌اند و حالا خیلی خوشحالیم که کاری نه داریم و در کنار هم تلاش و فعالیت می‌کنیم. دختران و بانوان روستایی چون صنایع‌دستی بلدند در کارهای ظریف استعداد خیلی خوبی دارند و کاری مثل دوزندگی را خیلی زود یاد می‌گیرند. درآمد ثابتی هم که اهالی روستا از این کارگاه دارند در زندگی‌شان تحولی جدید ایجاد کرده است.» و آخرسر یک آرزو: کاش کارگاهی برای مردان نیز در روستایمان راه بیفتد. خیلی مردان برای کار به شهرهای دیگر می‌روند و اگر شغلی در روستا باشد دیگرکسی از خانه و زندگی‌اش دور نمی‌ماند

 


شکست سنگینی که زوج روستایی را کارآفرین نمونه کرد

زن و شوهر روستاِیی، خواستن توانستن است» را با عمل معنا کرده‌اند. آنان با سرمایه‌ای اندک در خانه روستایی‌شان کار پرورش مرغ را شروع کردند و اکنون به عنوان کارآفرینان نمونه استان در تولید مرغ ارگانیک شناخته شده‌اند.

همت» و پشتکار» برای موفقیت در هر کاری لازم و ضروری است؛ این دو عنصر آن‌قدر کارساز است که با آن می‌توانیم از عهده دشوارترین مشکلات برآییم و از نقطه صفر تا بی‌نهایت مسیر حرکت کنیم. این عبارت که با دستان خالی می‌توان به موفقیت دست یافت» حاصل تخیل نیست بلکه عین واقعیت است. چون هستند انسان‌هایی که با عزمی راسخ و پشتکاری فولادین پله‌های موفقیت را یک به یک پشت سر گذاشته و از جام شیرین موفقیت نوشیده‌اند. درست مثل عفت رجبی» و حسن رستگار» زن و شوهر روستای گوشت کول» شهر املش» که خواستن توانستن است» را با عمل معنا کرده‌اند. این دونفر با سرمایه‌ای اندک در خانه روستایی‌شان کار پرورش مرغ را شروع کردند و اکنون به عنوان کارآفرینان نمونه استان در تولید مرغ ارگانیک شناخته شده‌اند. البته این، همه ماجرای فعالیت این زن و شوهر گیلانی نیست؛ آنها پشت به پشت هم، فعالیت اقتصادی‌شان را در کشت چای گسترش داده‌اند و رستوران محلی عفت بانو هم طرفداران بسیاری دارد. این زن و شوهر کارآفرین، با همین راهکارهای ساده و چاشنی همت، برای بیش از بیست نفر در روستای کوچکشان اشتغال‌زایی کرده‌اند. اکنون حسن و عفت بعد از گذشتن از فراز و نشیب‌های زیاد برای تحقق آرزوهایشان و اشتغال‌زایی بیشتر اهالی روستا تلاش می‌کنند.

خانه‌ای نزدیک قله

تا چشم کار می‌کند، سرسبزی است. شالیکاران مشغول آبیاری مزارع برنج هستند. کمربندی املش را که به طرف شهر رانکوه می‌رویم، پس از عبور از پیچ و خم جاده آسفالته باریکی که از سینه کوه می‌گذرد به روستای گوشت کول می‌رسیمباغ‌های چای روی سینه کوه، نشان از تنها راه معاش مردم روستا دارد. حدود نیم ساعت مسیر پرپیچ و خم جاده را با ماشین طی می‌کنیم؛ جایی در نزدیکی قله، خانه عفت خانم و حسن آقاست.

زیر صفر مطلق بودیم
عفت خانم در حال بسته بندی بسته‌های چای است؛ برگ های چایی که صبح چیده تا به کارخانه ببرد. با گرمی به استقبال ما می‌آید. می‌گوید برای تحویل چای به کارخانه با او همراه شویم و از آنجا به مرغداری برویم. بدون اینکه کمکی بخواهد تمام چای‌ها را روی جیپ قدیمی بار می‌زند، سوارش می‌شود و به طرف کارخانه حرکت می‌کند. بعد از تحویل چای به کارخانه به طرف مرغداری حرکت می‌کنیم؛ مسیری که به گفته عفت خانم فقط با جیپ می‌توان به آنجا رفت. عفت خانم در طول مسیر برایمان از سختی‌های کار صحبت می‌کند: زمانی که با حسن آقا ازدواج کردم چیزی نداشتیم. در یک خانه گلی روستایی زندگی می‌کردیم و جز از باغ چای، درآمد دیگری نداشتیم. درآمدش آنقدر نبود که بتواند مخارج زندگی‌مان را تأمین کند. روزگار سختی بود. مرتب درباره کارهایی که می‌توانستیم انجام دهیم تا وضعیت زندگی‌مان را تغییر کند صحبت می‌کردیم. همه کارها سرمایه زیاد می‌خواست که ما نداشتیم. یک‌روز غرق در همین فکرها، درحیاط نشسته بودم که یک دفعه ایده پرورش مرغ به سرم زد. با حسن آقا مطرح کردم. او هم موافقت کرد. تمام پول‌هایی را که داشتیم جمع کردیم و 45جوجه گوشتی خریدیم. این جوجه‌ها باید 45 روز نگهداری شود تا بتوان آنها را به فروش رساند. شبانه روز مشغول رسیدگی به آنها بودیم. مرتب جایشان را تمیز می‌کردیم. چون نمی‌توانستیم خسارت بدهیم و داروهایشان را تهیه کنیم. از طرف دیگر با تمام دارایی‌مان وارد کار شده بودیم و اگر اتفاقی می‌افتاد چیزی برای زندگی نداشتیم. البته این موضوع، نتایج تجربی زیادی برای‌مان داشت. خلاصه بعد از 45 روز بدون تلفات مرغ‌ها آماده عرضه شدند. وقتی به همسایه‌ها و دوستان سپردم در عرض یک روز تمام مرغ ها را فروختیم. پول ها را که می‌شمردیم اصلا باورم نمی‌شد. دوباره جوجه خریدیم و کار را طبق همان روش قبلی از سر گرفتیم و دوباره فروش‌مان موفقیت آمیز بود. تعداد جوجه ها را زیاد کردیم تا جایی که در حیاط خانه 500 جوجه را پرورش می‌دادیم.» عفت خانم با هیجان و لذت از دستاوردهایشان تعریف می‌کند و تجربه ای را که در تولید مرغ‌های ارگانیک به‌دست آورده‌است بازگو می‌کند: آن دقت عمل در کار نگهداری جوجه ها باعث شد که متوجه شویم نگهداری جوجه تنها با نظافت، بدون تلفات خواهد بود. این روش را تا امروز حدود 8سال است ادامه داده‌ایم

کار سخت است ولی باید انجام داد

عفت خانم صحبت‌هایش را قطع و سر یک بیراهه خاکی با سراشیبی بسیار تند توقف می‌کند و با دست، محل مرغداری را نشان می‌دهد. کاملا مصمم ،دنده کمکی جیپ را جا می‌زند و فرمان را به طرف مسیر می‌گرداند. تکان‌های شدید و حالت نزدیک به عمود جیپ، نفس را در سینه‌هایمان حبس کرده است. ولی عفت خانم بدون هیچ تغییری در چهره‌اش به راه ادامه می‌دهد. به پیچ قائمه که می‌رسیم عفت خانم می‌گوید: چندبار همین‌جا چپ کرده‌ام که با کمک اهالی نجات پیدا کردم.» وقتی به مرغداری می‌رسیم متوجه می‌شویم، زیبایی مسیری را که سپری کرده‌ایم، از ترس واژگونی خودرو ندیده‌ایم. وقتی عفت خانم چهره حیرت‌زده ما را می‌بیند لبخندی میزند و می‌گوید: اینکه چیزی نیست؛ هفته‌ای یک‌بار و شاید هم بیشتر با یک تن بار از جاده بالا می‌آیم و پایین می‌روم. من به انجام کارهای سخت عادت دارم. هر روز از ساعت 6صبح تا 12شب بدون استراحت کار می‌کنم. هر صبح باید به مرغداری بیایم و بعد از تمیز کردن، مرغ‌هایی را که باید به بازار بفرستیم حاضر می‌کنم. بعد به زمین چای می‌روم و به کارهای آنجا رسیدگی می‌کنم. نزدیک ظهر به مغازه می‌روم تا مشتری‌ها را راه بیندازم. دوباره سریع خودم را به مرغداری می‌رسانم. کل مرغداری را تمیز می‌کنم و غذا و آب جوجه‌ها را می‌دهم و تا شب اینجا هستم. به خانه که می‌رسم، تازه کارهای آنجا را هم انجام می‌دهم. این خلاصه‌ای از کارهای یک روز من است. زندگی به من این درس را داده که برای دستیابی به موفقیت باید سخت کار کرد و حاصلش را هم دیده‌ام

طعم تلخ ورشکستی و تجربه

حسن آقا هم در مرغداری به شدت مشغول کار است؛ مردی خونگرم که وقتی احوالپرسی می‌کند گویی سالیان سال از آشنایی ما می‌گذرد. او که تجربه‌های زیادی در این چند سال به دست آورده درباره کارآفرینی در روستاها می‌گوید: هر کسی می‌گوید در روستاها کار نیست سخت در اشتباه است. من بچه روستا هستم و تمام سختی‌هایی را که در روستا وجود دارد درک می‌کنم. اما کار و ایجاد شغل در روستا تنها با پشتکار امکان‌پذیر است. اگر قرار باشد همه‌چیز خیلی آسان به دست آید لازم نبود کاری انجام شود و آن وقت شکستی هم نبود که از آن تجربه بگیریم. سال 1392 کارمان را توسعه دادیم و دقیقا همان سال، ضرر بسیار سنگینی را متحمل شدیم. ماجرا از این قرار بود که زمستان تولیدمان را به 5هزار جوجه رساندیم و بلافاصله برف سنگینی بارید. آن زمان به دلیل تازه بودن کارمان و بدهی‌هایی که داشتیم دانه در سوله نداشتیم و از طرفی سیستم گرمایش ما نفتی بود و مجبور شدیم کل جوجه‌ها را در یک سالن بگذاریم. برف آنقدر سنگین بود که با چهارپایان برای مرغداری دانه می‌آوردیم. این‌طور شد که نتوانستیم به موقع به جوجه‌ها رسیدگی کنیم و حدود 50میلیون تومان بدهی بار آوردیم که کل آن اعتبار بود. یعنی هیچ پولی در میان نبود و ما فقط براساس اعتبار جوجه‌ها، دانه و سوله را برپا کرده بودیم. اوضاع سخت بود. همه چیز را از دست داده بودیم. همسرم به شدت ناامید شده‌بود و نمی‌دانستیم چه کار باید انجام دهیم. به همسرم گفتم دوباره شروع می‌کنیم و دوباره شروع کردیم. خیلی سخت شروع کردیم ولی پشت به پشت هم کار کردیم. تا اینکه بالاخره موفق شدیم و همان سال به عنوان کارآفرین نمونه معرفی شدیم و طی یک سال تمام بدهی مان را پرداخت کردیم.» عفت خانم که از شنیدن آن تجربه تلخ حالش دگرگون می‌شود، در ادامه صحبت‌های حسن آقا می‌افزاید: تا مدتها از این اتفاق دوست نداشتم پایم را در مرغداری بگذارم. چون شکست خیلی بدی بود. اما این بار انگیزه‌هایی که همسرم به من می‌داد بهانه کار را ایجاد می‌کردحسن آقا می‌گوید: همه روستایی‌ها می توانند با 2میلیون تومان کار تولید مرغ را در خانه‌هایشان راه اندازی کنند. من و همسرم به خیلی‌ها کمک کردیم که این کار را انجام دهند و در روستاهای اطراف هر کسی کمک بخواهد راهنمایی‌اش می‌کنیم.» این زن و شوهر کارآفرین برای 20نفر در روستایشان در مرغداری به طور مستقیم و غیرمستقیم کارآفرینی کرده‌اند.

آرزویی در پیج و خم جاده

عفت خانم از ایده راه‌اندازی رستوران محلی بعد از موفقیت در مرغداری هم می‌گوید؛ رستوران محلی که با نام عفت بانو» طرفداران بسیاری دارد و پاتوقی است برای گردشگران: یکی از نکاتی که همیشه مدنظر داشتم ارائه خدمات به مسافرانی است که به منطقه ما می‌آیند. سالیانه بیش از 20میلیون نفر گردشگر به استان گیلان می‌آید که شهر املش سهم قابل توجهی در آن دارد. این یک ظرفیت برای یک کار با سبک محلی است. ابتدا به همسایه‌ها سپرده بودم به مسافرانی که در خانه های محلی‌شان ساکن می‌شوند بگویند من غذای محلی درست می‌کنم. همین، بهانه ای برای سفارشات مکرر غذاهای خانگی محلی شد. آن‌قدر کار خوب پیش رفت که یک مغازه گرفتم و کارم را گسترش دادم. اکنون چند نفر در رستورانم مشغول کار هستند و تصمیم دارم کارم را گسترش دهم

حسن آقا و عفت خانم حتی یک لحظه هم وقت خالی ندارند؛ آنان به دنبال آرزوی‌شان هستند که اشتغاایی برای کل اهالی روستایشان است. آنان تلاش می‌کنند و به خاطر همین تلاش و همتشان تاکنون درصد قابل توجهی را به ثمر رسانده‌اند؛ اما تا رسیدن به جایی که هدف نهایی‌شان است راه پرپیچ و خم و البته سبزی در پی دارند.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سوخت جت وب سایتی برای موفقیت و ایجاد انگیزه در زندگی و کسب و کار گپ و گفت تیک تاک کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. 21548715 تجارت الکترونیک برگرباز ، با ما بهترین باشید. مشاوره پرورش شترمرغ RIT COMPANY وسايل خانه بازي و شهربازي دست نوشته های هکتور